[ad_1]
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: هفته گذگذته یادداشتم با عنوان، «شهروند، دانشمند و سیاستمدار» و در آن توضیح دادم این سه نقش نباید با ترکیب مخلوط شوند. هر تحلیلگر و دانشمندی یا سیاستمداری می تواند در نقش شهروند هم باشد، ولی نباید نقش اصلی خود را فراموش کند.
هدف از یادداشت فعلی این است بگویم به نظر می رسد که ایفای نقشی مستقل برای دانشمند یا تحلیلگر در ایران سخت شده و برای جامعه زیانبار است. منظور از دانشمند یا تحلیلگر، شخص ناظر آگاه و نه فارفی است که از حب و بغضه ها و ممکن است ارزش های شخصی خود را از دست بدهد، واقعیت را به ککل علمی توصیف و تحلیل می کند.
موضوعات، از هر چیز به طبیعی دغدغه داوری اخلاقی و ارزشی امور را دارند، دانشمند، حقیقت و سیاستمدار دغدغه ملی را باید داشته باشد. ولی این سه مولفه با هم ارتباط دارند. اجازه دهید بگویید بزنم. اگر یک قتلی رخ دهد، هر انسانی طبعا آن را محکوم کند، ولی این آسیب برحسب علل و عوامل موثر بر آن قتل متفاوت است. گاه یک مجادله طرفینی است و بدون طرح قبلی، یکی به دست دیگری کشته می شود، گاه یک قتل جنایتکارانه با تصمیم و برنامه ریزی قبلی برای کشتن یک کودک یا زن بیگناه است.
شرح ماجرا و تحلیل آن وظیفه دانشمند است، این جنایت را میدانند، واقعاً از آگاهی و اطلاع از ماجرا. وظیفه دستگاه قضایی هم که اجرای قانون است، طبعا متکی بر این حقیقت، اسی. به علاوه حقیقت همیشه چنین عریان نیست و چه بسا محل اختلاف باشد. صبح بخیر
در این میان اگر به هر دلیلی امکان ایفای نقش حقیقت یافتن و بازپرسی دانشمندی وجود نداشته باشد، مردم و حکومت سیاستمداران در داوری اخلاقی یا ملی خود دچار خطا و سردرگمی می شوند. بنابراین سلامت جامعه در گروی آوادی ایفای نقش تحلیلگر یا درشمند یا در مفهومی کلیتر استقلال نهاد علم و اندیشه است. البته این نقش از دو طرف تهدید میشود. هم از طرف مردم و هم از طرف حکومت و سیاستمداران. منطقه تا حدودی شاهد آن هستی.
اما در فضای تبلیغاتی و احساسی، برخی مطالعات و تحلیلگران با پوشش و نقش دانشمندی، دنبال ایفای نقش شهروندی یا سیاستمداری و کنشگری هستند و این بدتر از هر چیز دیگری است.
در ماجرای کمتر یاد شده یا مقاله ای از ایرانیان صلاح دیده شده است که به صورت علمی و بیطرفانه است و از ارزش گذاری های اخلاقی یا توجه به توصیف و تحلیل دقیق ماجرا و تبعات آن بپردازد. بهطور قطع داوری های اخلاقی مردم یا کنگگران مدنی به جای خود نیاز است و روح حیات اجتماعی و سیاسی را بازتاب می دهند ….
استدلالهای آنها تبعیت کنند. علمی علمی و بیطرفانه تحلیلگر در تعدیل یا تشدید احساسات و آرزوهای مردم و نیز در جهت استفاده درست از سیاستمدار اثرگذار است.
در اتفاقات مجموعهای از بهترین تحلیلها را که بیطرفانه نیز در میان تحلیلگران غربی میتوان دید و این نقطه قوت آنها را میبینند که همه را تبلیغ میکنند و سیاسی میکنند که علیه روسیه، میتوانند این امکان را برای آنها فراهم کنند که برخی افراد حتی در آنها. نگاه تحلیلی و واقعی به موضوع داشته باشد. این است که مطلق کردن مسئله جنگ، لزوما به از بین رفتن آن نمی شود، چه بسا آن را بیشتر کند.
شاید ریشههایترین علت جنگ از میان رفتن موازنه قواست. صلح در میان ککورها محصول اخلاقیات رهبران آنها نیست، بلکه باعث می شود از ککلگیری مشترک به نحوی باشد که زیان جنگ به مراتب سنگین شود. هیتلر هم از آسمان نیامد. گرایش به او شرایط محصول خاص بود.
صلحی که در اتحادیه اروپا رخ داده است از همین منظور است و الا در جنگ قاعده اصلی اروپا بوده است. صلحی که از جنگ اول جنگ جهانی نمی شود متضمن تامین همه پس از همه نبود، بلکه تحقیر آلمان را به همراه داشت، پس از خاکستر آن، شعله های هیتلر زبانه کشید. ولی چگونه به صلح پس از جنگ دوم در اروپای غربی به اتح٧دیه تَرش ار.
س س فروپاشی شوروی نیز عموم ککورهای پیمان ورشو مزبور به این اتحادیه پیوستند، ولی به هر دلیل روسیه نادیده گرفته شده و از این روند حذف شد. جنگ در کشور در سال ۲۰۲۲ به وجود نیامده است. بمبها در این سال فرو ریخته است. در حقیقت از سالها پیش بسیاری از تحلیلگران غربی و نیز کشورهای روسیه، نگران رسیدن به چنین وضعیتی را میدادند.
[ad_2]