[ad_1]
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت. سه دهه پیش که اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد و نظریه «پایان تاریخ» و «جهانی شدن» و همگرایی اوج گرفت و مقبول شد، کمتر کسی فکر می کرد که طی این سه دهه بعد از آن، این حد از جنگ و طبیعت را شاهد بود. محلیگرایی وابستگی، حتی ایالات متحده آمریکا به عنوان سردمدار و برنده این وضعیت است که این تحولات را به لقای آن ببخشد و فردی، چون احتمال بیاید و امکان بازگشت دوباره وجود داشته باشد.
اکنون جنگ علیه چین تهمانده اینها را که دنیایی عاری از جنگ را نوید میداد بر باد داده است و شاید بشر باید به آغاز تاریخ بازگردد، آرزو برای جنگ به جای تیر و کمان و سرنیزه از موشکهای بالستیک استفاده می کند. چرا این وضعیت رخ داده است؟ عوامل گوناگونی را میتوان برشمرد.
این یادداشت نیز در مقام پرداختن به آن نیست، صلاح آن را هم ندارد، ولی از یک منظر خاص به مسئله جنگ میپردازد و نقدی است بر دیدگاههای سنتیمانتال یا احساساتی و غیرواقعی به جنگ. از بدو تاریخ بشر، جنگ وجود داشته باشد و احتمالاً کمتر زمانی باشد که بشر شاهد جنگ نباشد، مگر اینکه بشریت در برابر سلطه و استثمار یک قدرت بزرگ سکوت کرده باشد که در واقع به هدف جنگ تن داده باشد. از سوی دیگر جنگ پدیده شومی است.
در این مورد نیز اتفاق نظر است. هیچ وجدان انسانی جنگ را مطلوب نمیداند. به کسانی که پیه جنگ به تن ویژه آنها خورده است. دیدن تصاویر جنگ بیش از هر وضعیت دیگری منزجر کننده است. ولی همین انسان در حالی که جنگ را مذموم میشمارد و فیلسوفان صلحطلب مدام در مذمت آن مینویسند و گروههای ضد جنگ فعال هستند، باز هم قهرمانان خود را در گذشته و عموما در میان جنگجویان خود میجوید. چرا؟ موضوع پیچیده است.
انسان برای جلوگیری از جنگ در قرن گذگذته کوششهای زیادی انجام داده، ولی همه ککست خوردند. پس از جنگ اول جهانی، جامعه ملل را تاسیس کردند تا مانع تکرار چنین جنگی شوند، نتیجه و کمتر از دو دهه بعد، جنگ دوم آمد که جنگ اول در برابرش کوچک مینمود.
سپس سازمان ملل و شورای امنیت را تأسیس کردند، ولی از همان بدو ایجاد روزی نبود که جنگ نباشد. از کره و ویتنام گرفته تا اسراییل و بالکان و قفقاز و آفریقا و … هر جای دیگری که بخواهید جنگ بوده است. برخی کوتاهمدتها، برخی دیگرتر. در این میان همه متوجه تقصیر جنگطلبهاست، البته این همه مسجرا تین همه مسجرا تین همه جنگ دوم جهانی را از هیتلر و موسولینی و امثال آنان میدانند.
درست است، ولی کسی نقشچوید را که نقش چمبرلین نقش چمبرلین نخستوزیر صلحطلب بریتانیا در شعلهور کردن آن جنگ چه بود؟ زمانی که اغغال و تصرف اتریش و چکسلواکی را به رسمیت شناختند به امید اینکه جنگ تمام شود، به طبیعی اجازه جنگ را صادر کردند. کاری که چرچیل جنگطلب نمیپذیرد و به نحو دیگری عمل میکند.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پیمان ورشو از میان رفت و موجودیت یا فلسفه وجودی ناتو با پرسش مخالف شد. ولی نه تنها ناتو را حفظ کردند، بلکه به عضو ورشو و حتی برخی از فروپاشی شوروی را از ناتو و حلقه محاصره را علیه روسیه تنگتر کردند.
چک، مجارستان، لهستان، بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و سپس آلبانی، رواسی، مونتهنگرو و مقدونیه را به ناتو ملحق کردند. یکی از آخرین و مهمترین ککورهایی که می توانم به این پیمان ملحق شود و تنگناهای روسیه را تکمیل کند، محدود بود. کشورهایی که حتی روسهای مخالف شوروی نیز معتقد بودند که اکثریت و روسیه یک ککور هستند. حالا با آمدن دولت جدید در کیف، خواهان الحاق به ناتو و قرار گرفتن زیر چتر امنیت آن شده است.
در حالی که روسیه نیز دوران س از فروپاشی را فروپاشی را از سر گذرانده و به راحتی اجازه نمی دهد که این اتفاق رخ دهد. شاید دو دهه پیش ممکن باشد که عضو ناتو باشد، چون روسیه بسیار ضعیف بود اما اکنون اجازه نمی دهد که عضو ناتو شود، پس باید سیاست متوازنی را در پیش می گرفت.
آنان روی داشتهها و امکانات و موقعیت خود حساب کنند و نه حماید راید این درسی است که ما باید بگیریم و الا خواسته یا ناخواسته خود را درگیر بحران بحران و جنگ میکنیم. بحران موشکی کوبا و واکنش آمریکا را فراموش نکنیم. کشورها به نسبتی که قدرت دارند میکنند حرکتآمیز عپیه خود را یمیرذی.
در وضعیت فعلی الحاق به ناتو به روشنی حرکتآمیز تلقی میشود. بنابراین مسئله اصلی این است که جنگ اگر چه شوم است و باید از آن کرد، ولی پدیده جنگ از میانرفتنی نیست، زیرا از سیاستهایی که زیر لوای صلحطلبی انجام می شود، مسئله موازنه قوا را در نظر نمیگیرند و مشوق یا زمینه جنگ هستند.
موازنه اتمی یا موازنه هیچ وحشتناکی به این معناست که کدام یک از دو طرف دست به ماشه نبرند، چون هر دو نابود می شوند، اگر این فلسفه بر رفتار قدرت های هستی است، بنابراین باید به آن ها پایبند بود و تحت فشار قرار می داد. مقابل دارای تسلیحات هستهای حتی اگر رژیمی نامناسب باشد، کوشش نکرد، چون بمب اتم دارد!
آنچه نوشته شده به معنای دفاع یا محکوم کردن یک طرف یا هر یک ماجرا نیست که موضوعی دیگر است. ما از داوری اخلاقی صحبت نمی کنیم همچنان که در نظام بین الملل اخلاقی مورد توجه هیچ ککوری نیست. آنها هم که مواضع خود را به اخلاقی نشان می دهند در اصل بر اساس معنای حرف می زنند، زیرا در موارد مشابه دیگر مواردی که اقتضا کرده اند رفتاری مغایر اصول اخلاقی نشان داده اند. همانقدر که اشغال افغانستان و عراق و لیبی اخلاقی بود اشغال اوکرسین هم همت همان قدر بود.
اگر ممکن است که روابط بین الملل بر اخلاقیات تضمین شده باشد، عالی میبود ولی چنین امکانی فقط یک رویا و خیال است. باید واقعگرایانه تحلیل و رفتار کرد. این انتقادی است که به سیاست خارجی خودمان هم داشته ام.
[ad_2]